دومین جلسه بررسی تاریخ کلام امامیه در عصر حضور ائمه (ع)
05 دی 1393
به نقل از سایت سخن تاریخ: حجتالاسلاموالمسلمین دکتر محمدتقی سبحانی روز شنبه 19 مهر 1393 در ادامه مباحث جلسه گذشته، به بررسی مراحل چهارگانه تاریخ کلام امامیه که شامل مرحله اصالت و استقلال، تعامل و رقابت، ادغام و استحاله و دوران بازسازی میشود پرداخت و با بیان اینکه تاریخ کلام امامیه در دوران حضور ائمه (ع) را باید در دوران اصالت جستجو کرد همین مرحله را شامل سه دوره تکوین، تبیین و تدوین دانست و خاطرنشان کرد که کلام امامیه در دوران حضور بهدلیل شرایط فشار سیاسی نتوانست به مرحله تدوین برسد.
جلسه پیش به شمارش مدارس کلامی امامیه پرداخته شد و ضمن بیان سیر تاریخی این مدارس، اشاره شد که تا قبل از دوره معاصر، کلام امامیه در طول دوازده قرن، ده مدرسه کلامی را پشت سر گذاشت. همچنین بیان شد که در دوره حضور ائمه، سه مدرسه کلامی به ظهور رسیده است که اگر قرار باشد بهدقت صحبت کنیم باید به دو مدرسه مدینه و کوفه اشارهکنیم که بیشترین نقش را در دوران حضور دارد.
درباره مدرسه قم باید گفت که بخشی از این مدرسه در دوره حضور و بخشی در دوران غیبت قرار دارد و با توجه به اینکه بخش دوره حضور در حال شکلگیری است و تأثیر چندانی ندارد این مدرسه داخل در بحث دوره حضور نیست. مدرسه بغداد نیز از دوران حضور بهکلی بیرون است؛ زیرا پس از دوران حضور تأسیس شده و امتدادش به دوران غیبت کبری میرسد.
بحث امروز شامل دو بخش مهم است که در صورت تنگ شدن وقت، ادامه آن در جلسه بعد مطرح خواهد شد:
1- مرحلهبندی تاریخ کلام امامیه و نقشی که دوران حضور در این سیر دارد.
2- بررسی این مطلب که منابع و شیوه تحقیق ما در کلام امامیه دوران حضور چگونه است؟
زمانی که سخن از دانش کلام در عصر حضور ائمه(ع) به میان میآوریم منظور، بخشی از معارف اسلامی در مقابل فقه است که به احکام و شریعت و معارف اعتقادی و نظری میپردازد. البته شاخه سوم این حوزه که اخلاق است، هرچند در آغاز، در درون فقه بوده و بهصورت مستقل نبوده است ولی بعدها از فقه جدا شد و ما امروز با سه وجهه معارف اسلامی روبرو هستیم.
بنابراین منظورمان از کلام از نظر متأخرین، حوزهای است که مباحث نظری و معرفتی را پوشش میدهد. در اینجا دانش را به دو دانش اصلی و مقدمی تقسیم میکنیم. دانشهایی مانند تفسیر، مقدمی هستند و تنها دو دانش فقه و کلام بهعنوان علم اسلامی اصیل شناخته شده است. همین تفاوت است که زمانی که به دنبال وجه تسمیه دانش کلام میگردیم ما را دچار مشکل میکند. اگر این علم، نظری است چرا عنوان کلام بر آن اطلاق شده است؟ و اگر درباره احکام شرعی است چرا به آن فقه گفتهاند؟ اگر تاریخ این دانشها را بدانیم، میفهمیم که این دانشها دقیقاً در کجا استعمال شده است.
تعریف نخستینی که در این دو دانش مطرح بوده، از جهت رسالت دوگانه علوم اسلامی است. رسالت اول این است که درونمایه منابع وحیانی و معارف دینی را به انسان بشناساند تا او بفهمد دین چه میگوید؟ رسالت دوم این است که از همین درونمایههای معارف دینی در مقابل خصم و شبهات دفاع کند و به تبیین آنها بپردازد.
در این تعریف، هر دو دانش فقه و کلام، شامل معارف نظری و معارف عملی میشدند؛ به این معنا که فقه نیز شامل مباحث اعتقادی میشد و اختصاص به احکام شرعی نداشت؛ همچنان که کلام نیز شامل معارف عملی به معنای دفاع از فلسفه احکام میشد. در این مقطع، کار کلام، دلیلآوری بود. بهعنوان مثال، فارابی در کتاب «احصاء العلوم» نیز عیناً همین تعریف را ارائه میکند و بعدها نیز ابن خلدون و دیگران این تعریف را مطرح کردهاند.
در بررسی تاریخ و وجهتسمیه این دو دانش نیز میتوان این مطلب را دریافت. مثلاً به این دلیل به این دانش، کلام میگفتند که کلام به معنای بحث کردن و سخن گفتن است و به این دلیل، فقه را چنین نامی نهادهاند که به معنای فهم عمیق است. دانستن این مطلب فوایدی دارد؛ مثلاً در برخی روایات از متکلمان یاد میشود. آنها از منظر روایات، کسانی بودند که به بحث و گفتگو در باب معارف دینی میپرداختند و برای آنها تفاوتی نداشت که موضوع بحث حج و نماز است یا توحید و معاد.
بسیاری از این مباحثات در باب فلسفه احکام است و همچنین بسیاری از ممیزات فکری شیعی مورد مناقشه قرار گرفته است. بهعنوانمثال، امر به معروف و نهی از منکر که معتزله بهعنوان یکی از اصول اعتقادات خود مطرح نمودهاند بحث اعتقادی نیست ولی بهاینعلت وارد کلام شد که با تلقی نخستین از علم کلام همراه بود. به این معنا که این بحث، در سنت اولیه مورد مناقشه قرار گرفت. در آن زمان، اهل سنت، مبارزه علیه ظلم را نادرست میدانستند و خروج علیه حاکم ظالم را باطل میدانستند. اینگونه بود که این بحث، کلامی شد؛ یعنی مورد مناقشه و منازعات علمی قرار گفت. همچنین مسأله تقیه که مورد مناقشه قرار گرفت از بحثهای کلامی دوره نخستین است؛ هرچند در تعریف جدید، این بحث در زمره مباحث فقهی مطرح شود.
با یک دانش، کل گستره دین را میفهمید و با دانشی دیگر نحوه دفاع از کل گستره دین را فهم میکنید. عدهای علم کلام را مساوی جدل میدانند که چنین تلقیای درست نیست. قبل از اینکه جدل مطرح شود، مطالعه تبیین گستره یک موضوع و مبادی عقلی و نقلی او مطرح است که جزئی از کلام میباشد و بخش دیگر، تنظیم و سامان دادن به این مجموعه است؛ هرچند بخش دفاعی گری دانش کلام، بسیار برجسته بود.
نتیجتاً اینکه ما در اینجا با واژه کلام سروکار داریم که خودش دچار تحول شده است و از معنای گسترده کلام که شامل عقاید و احکام میشد در دوره متأخر گستردهتر شد و فهم حوزه عقاید نیز به کلام داده شد؛ بهگونهای که امروزه در تعریف کلام، آن را دانشی میدانند به فهم، تبیین و دفاع از عقاید میپردازد. این تعریف از نظر روششناسی گسترش یافت و از نظر موضوعی ضیق شد. این تحول از مدرسه بغداد آغاز میشود.
بنابراین زمانی که از کلام امامیه در دوران حضور صحبت میکنیم، باید مفهوم متقدم را در نظر بگیریم؛ هرچند نیمنگاهی به مفهوم امروز نیز داریم.
واکاوی واژه امامی
این واژه دقیقاً در اواخر دوران حضور شکل میگیرد و در آغاز چیزی بنام امامیه نداریم. در آن زمان، تشیع با اصطلاحات دیگری مانند جعفری، قطعیه و رافضی شناخته میشود. در اواخر دوران حضور، مشاهده میشود که زمینههای اطلاق لفظ امامی بر شیعیان ایجاد میشود و تفکر امامیه از سایر گروههای شیعی ممتاز میشود؛ هرچند بهصراحت بیاننشده باشد.
این تحول از دوران مدرسه کوفه آغاز میشود. تشیع تا قبل از این دوران یعنی از امام سجاد (ع) به قبل، هنوز تفکیک دقیق فرقهای نشده است و حتی جریان کیسانیه در دوران امام باقر (ع) به بعد، از نظر خطوط معرفتی از امامیه جدا میشود. تا پیش از آن، تشیع هنوز یکدست است؛ هرچند اختلافاتی وجود دارد.
از زمانی این اختلاف رخ میدهد که تبیینهای نظری در عرصه کلام شروع میشود و امامیه در برابر چهار گروه کیسانیه، خط غلو، بتریه (مقصره) و زیدیه قرار میگیرد. ممکن است کیسانیه و خط غلو را یکی فرض کنیم که جمعاً سه گروه میشود ولی میان کیسانیه و خط غلو، رابطه عموم و خصوص من وجه برقرار است. آقای مدرسی بهاشتباه تصور میکند که همه کیسانیه، اهل غلو هستند؛ درحالیکه شواهد تاریخی خلاف آن را ثابت میکند. یک گروه از آنها به خط غلو میپیوندند و گروه دیگر هیچگونه غلوی ندارند و غلوشان اعتقاد به مهدویت و غیبت و ظهور است که امامیه نیز دارای همین ممیزهها است.
در مورد زیدیه نیز باید به این نکته توجه داشت که قبل از قیام زید میان بتریه و خط پیروان اهلبیت (ع) اختلاف بود و بزرگان این گروه از بزرگان اصحاب امام باقر (ع) هستند که از ایشان جدا شدند. زید که در کوفه قیام کرد، این گروه از او پشتیبانی کرد. در این هنگام، زمانی که امامیه مشاهده کردند خط بتریه که قائل به امامیه نیستند، با زید پیمان میبندند، حساس شدند و احساس کردند زید مصادره میشود. امامیه با زید شرط کردند در صورتی با تو بیعت میکنیم که از شیخین اظهار برائت کنی. این شرط برای فاصله گذاشتن با جریان بتریه بود. شروع جدایی امامیه از دیگر گروههای شیعی نیز از همین مسأله برائت شروع شد. اینکه ابتدا به امامیه، رافضی میگفتند بیدلیل نبود. رافضه یعنی رفض و رد شیخین و خلفای نخستین. رافضه در برابر خط بتریه بودند که ولایت بلافصل امام علی (ع) را قبول داشتند و دیگران را غاصب میدانستند ولی قائل به رفض نبودند.
چهار مرحله اصلی کلام
کلام امامیه را از آغاز تا دوران قبل از دوره معاصر، که ده مدرسه کلامی شکل گرفت، به چهار مرحله اصلی تقسیم کردیم. در این بخش، بررسی میشود که کلام امامیه از نظر منابع، روششناسی و عناصر و عوامل تحول، چه مراحل مهمی را پشت سر گذاشته است. در این تقسیمبندی، به دلیل توجه به تأثیر عوامل تحول، سیر طبیعی تاریخ، منابع فکری و روششناسی از نوعی واقعیتگرایی برخوردار است. ضمناً باید خاطرنشان کرد که این کار انحصاراً متعلق به ما نیست و قبل از ما، مورخین عرب آن را انجام دادهاند.
1- اصالت و استقلال دانش کلام: در این مرحله، دانش کلام با استفاده از منابع و روششناسی خودش و موضوعاتی که از درون جامعه اسلامی برمیخیزد به تبیین و نظریهپردازی میپردازد. در این دوره که حدوداً پنج قرن طول کشیده است، متکلمان، کاملاً در برابر فیلسوفان و عرفا قرار میگیرند.
2- تعامل و رقابت: (از سال 450 تا حدود 850 قمری) در این مرحله، دانش کلام، تحت تأثیر روششناسی و منابع شناختی فلسفی قرار میگیرد و متکلمان با فیلسوفان بهنوعی تعامل میکنند و هر دو از منابع یکدیگر استفاده میکنند. در تفکر اشعری و امامی بهتدریج عناصر فکر فلسفی جای خودش را باز میکند. در کنار این تعامل، نزاع در موضوعات و مضامین اعتقادی همچون مبدأ، معاد، اسماء و صفات و نبوت پدید میآید و آثاری همچون کتاب «تحافت الفلاسفة» غزالی به وجود میآید.
در بیان تفاوت این دو دوره باید گفت که در دوره اول، میان متکلم و فیلسوف تقابلی وجود ندارد. نوبختیان با مترجمین فیلسوفان دم خورند ولی روش خودشان را دارند و این مسأله در زمان شیخ طوسی نیز ادامه دارد. در این دوره، هیچکس متعرض آثار دیگری نمیشود. البته اینگونه نیست که از یکدیگر بیاطلاع باشند ولی به این دلیل که متکلم، فیلسوف را خارج از حوزه معرفتی میبیند متعرضش نمیشود.
3- مرحله ادغام و استحاله: (از سال 850 تا حدود قرن یازدهم) دانش کلام، بهتدریج تحت تأثیر مؤلفههای اعتقادی فیلسوفان قرار میگیرد و امتیاز او از بین میرود؛ به این معنا که نمیتوان بین فلسفه و کلام تفکیک کرد. بهعنوانمثال فخر رازی که متعلق به دوره دوم کلامی اشعری است، هم کتاب فلسفی و هم کتاب کلامی دارد و هم کتابی دارد که هر دو را مقایسه میکند. بعد از فخر رازی در کلام اشعری، چیزی از فلسفه باقی نمیماند و آنها کلامی مینویسند که با مفاهیم فلسفی آغشته است. هر متکلمی نوعی دانش ترکیبی درست میکند.
4- دوره بازسازی: در این دوره، تمام جهان اسلام با بازگشت به دوره تاریخی خودش، گرایشهای کلامی کهن را احیا کرد. سلفیها یعنی خط اهل حدیث، به گذشته بازگشتند. خط نو معتزلیان نیز جریان اعتزال را احیاء کردند و امامیه با بازگشت به گذشته در جهت بازسازی مبانی اصلی تلاش کردند. در این دوره که هنوز هم در آن دوران به سر میبریم و تمام نشده است، به میراث خوانی گذشته میپردازیم و تلاش میکنیم دانش کلامی نو بسازیم. از سردمداران این دوره میتواند نام افرادی همچون شهید صدر، میرزا مهدی اصفهانی صاحب مکتب تفکیک و آشتیانیها در خط فلسفی را برد.
این دورهها را بهطور مفصل در مقالهای تحت عنوان «ریشهها و رویشهای کلام امامیه» در نشریه نقد و نظر گفتهایم.
برخی از مورخان دانشهای اسلامی ازجمله دانش کلام، بدون توجه به این سیر طبیعی دانش کلام، داوریهایی کردهاند و شبهاتی پراکندهاند که نشان میدهد به واقعیت تاریخ علم ناآشنا هستند. در این زمینه باید میان دانش به معنای بشری (یعنی آن چیزی که انسان با عقل خودش تولید میکند) و آن چیزی که در مصادر نخستین وجود دارد تفکیک قائل شویم. تولید دانشهای دینی در بستر منابع وحیانی رخ میدهد ولی محدود به آن نیست؛ یعنی علم کلام علمی است که مسلمانان در بستر منابع وحیانی ایجاد کردند. «دکتر حسن حلفی» در یکی از شمارههای اولیه نقد و نظر در مقالهای تحت عنوان «تاریخمندی دانش کلام» توضیح داده است که چگونه دانش کلام بهعنوان یک دانش بشری شکلگرفته است و باید دانش کلام را مانند همه دانشها از این زاویه موردبررسی قرار داد.
علاوه بر این، علم کلام یک شبه تولید نشده است و ما با دانشی سروکار داریم که سیر تدریجی دارد و در حضور معصوم اتفاق افتاده است. دانش کلام در این دوره، مانند دانش فقه در حال تولید است و ائمه ناظر این صحنه هستند و با این فضا تعامل دارند.
سیر دانش کلام در دوره نخستین
کلام اسلامی در دوره اول، سه نقطه تکاملی را در بر میگیرد: دوره تکوین، تبیین و تدوین.
دوره اول: تکوین
این دوره، سرآغاز شکلگیری گزارهها و اندیشههای کلامی است. متکلم این دوره ازیکطرف، با متن و از طرف دیگر با مسألههای زمان روبرو است. علت برجسته شدن مسأله ایمان و کفر در دهههای نخستین، این است که مرز میان جامعه ایمانی و کفر به مسأله روز جهان اسلام تبدیل شده است.
تکوین، دورهای است که مسألههای اجتماعی و متن مقدس برای متفکر ما موضوع بحث میسازد. البته در این دوران تبیین نظری رخ نمیدهد بلکه هنوز مرحله تنسیق کلام امامیه را میگذراند. بهعنوانمثال، مسأله ای که امروزه بهعنوان توحید صفاتی از آن یاد میشود دوران پیدایش دارد و در مرحله تنسیق به سر میبرد؛ به این معنا که استدلال به شکل بسیط و در حد پشتیبانی از اعتقادات است.
دوره دوم: تبیین
در این دوره، مؤلفههای گزارههای دوره تکوین، بهدقت تعریف میشود. بهعنوانمثال، در دوره گذشته، درباره رابطه میان خدا و صفاتش صحبت میکردیم و کسی درباره ماهیت ذات و صفت بحث نمیکرد. در این دوره است که بهتدریج، با تأملات عقلی بر روی گزارههای اعتقادی، مفاهیم اصلی کلامی پیدا میشود و تئوریها شکل میگیرد.
در توضیح این مطلب باید گفت که این مفاهیم، در آن زمان بدیهی نبوده است. بهعنوانمثال، عبارت «ان الحکم الا لله» یک آیه قرآنی است. زمانی از این آیه تفسیرهای مختلفی ارائه شد که جامعه اسلامی با یک معضل اجتماعی روبرو گردید. همچنین مسأله قدر از جایی پیدا شد که حکام جور پیدا شدند و جوامع اسلامی در این زمینه بحث کردند که آیا ما وظیفه خروج داریم یا نه؟ با این مسأله به نصوص دینی رجوع کردند و تئوریهای مختلف پیدا شد. همین معضلات اجتماعی بود که با پدید آوردن بحثهای فقهی، موجب رشد فقه و با به وجود آوردن بحثهای کلامی، سبب رشد کلام گردیدند. تمام گزارههای نخستین کلامی، این خصوصیت را دارند که یک مسأله عینی با متن گره میخورد. در دوره تبیین، اندیشمندان اسلامی در ادامه همین نزاع، مفاهیم را تبیین تئوریک میکنند. بنابراین اصل نظریهپردازی در کلام، متعلق به دوره تبیین است و دفاع نیز جزء این دوره است.
اصل کجفهمیها درباره تاریخ علم کلام از همین مسأله ناشی میشود که برخی تصور میکنند وظیفه اصلی دوران تبیین، خواندن قرآن و تفسیر و دریافت گزارههای کلامی بوده است؛ درحالیکه کار اصلی این دوران، مسأله سازی اعتقادی و کلامی بوده است و اگر دوران تکوین که برای کلام موضوع سازی کرد، نبود، دوره دفاع و تبیین تئوریک بیمعنا بود. اندیشه ورزی متکلمان مدرسه کوفه، مرهون دوره سابق است؛ یعنی قبلاً مسألهها پدید آمده و چارچوبها شکلگرفته است و در دوره تبیین است که حول این محور بحث میکنند و آن را تبیین مینمایند. در این دوره تبیین است که رابطه بین مفاهیم و گزارهها روشن میشود، ادلهای اقامه و فنون دفاع از آن نیز مطرح میشود.
برخی تا اسم دفاع به میان میآید آن را مرادف جدل میگیرند. درحالیکه امامیه با محوریت اهلبیت (ع) در مسأله دفاع هم منطق مستقل خودش را دارد. او شیوه معتزله را نمیپذیرفت و هر جا که ائمه (ع) احساس میکردند امامیه میخواهند از این گروه تأثیر بگیرند آنها را نهی میکردند و بیان میفرمودند که ما خودمان روش داریم.
بنابراین، تبیین مفاهیم، نسبت میان مفاهیم و گزارههای اعتقادی، تئوری سازی و طراحی فنون دفاع در دوره تبیین رخ داد. از دوران امام باقر (ع) مرحله تبیین در اندیشه امامیه رخداده است و عناصر اصلی فکری امامیه که در این زمان ارائهشده، در زمان ائمه گذشته مطرح بوده است ولی در زمان امام باقر (ع) به آن باور پیدا کردهاند. کاری که امام باقر (ع) کردند بسط و تبیین جزئیات این مفاهیم است. بهعنوانمثال، مسأله بدا، مهدویت و رجعت از قبل در میان امامیه مطرح بود و اصل آن تنسیق شده بود ولی مفاهیم کلیدی آن تبیین نشده بود و باید در این دوره برای آنها ادله کافی اقامه میشد.
برخی شبهه میکنند امامیه در قرون اولیه براهین عقلی نیاورده است. ما میگوییم بقیه گروههای مسلمان نیز چنین براهینی نیاوردهاند. زیرا دوره اول دوره تنسیق و مرزبندی است و تا زمانی که مرزبندی نشده است نمیتوان تبیین کرد. در این زمینه تفاوتی میان گروههای دیگر نیست.
دوره سوم: تدوین
در این دوره، گزارههای مستقل کلامی که تا کنون مورد نزاع بود در یک دستهبندی و نظام جامع، گردآوری میشود. مثلاً اینکه گفته میشود عقاید کلام، شامل چند بخش است، این کار دوره تدوین است. اینکه هر بخش دارای چه زیرمجموعهای است؟ نسبتش با زیرمجموعه دیگر چیست؟ و مواردی ازایندست، کار دوره سوم است. دانش بهصورت طبیعی متولد میشود، در دوره دوم مؤلفههای گزارههای کلامی تبیین میشود و به بحث مناقشه و نقد گذاشته میشود. این انباشته علمی باید سامان پیدا کند و اینجا است که ضرورت تدوین نظام علمی خود را نمایان میکند.
در این دوره بود که معتزلهها گفتند ما قائل به اصول خمسه هستیم، اهل حدیث نظام اعتقادی خود را تدوین کردند و از نیمههای قرن دوم نظامنامههای اهل حدیث بیان شد. در امامیه نیز میتواند به اعتقادنامه عبدالعظیم حسنی اشاره کرد.
دورههای سهگانه در کلام امامیه
دوره پیدایش و تکوین کلام امامی در مدینه بر محور خاندان اهلبیت (ع) مطرح شد و افرادی مانند امام علی و عبدالله بن عباس از سرآمدان این دوره هستند. البته ابن عباس، عناصر فکر امامی را در حدی که قبول دارد معرفی میکند. امام علی (ع)، امام حسن (ع) و امام حسین (ع) نقش مهمی در این بخش دارند. مهمترین شخصیت این دوره امام سجاد (ع) و محمد بن حنفیه است.
دوره تبیین در مدرسه کوفه رخ میدهد که بر محور امام باقر (ع) و امام صادق (ع) و بعداً امام کاظم (ع) با جزئیاتش بیان میشود. تا دوران امام کاظم (ع) مسائل اصلی کلام امامیه به میزانی که در آن دوره، مسأله بوده، تبیین تئوریک شده است. این مطلب در مناظرات بین اصحاب امامیه و مخالفین مطرح شده است و تمام عناصر آن در آثار مکتوب امامیه تبیین گردیده است.
بعد از امام کاظم (ع) علاوه بر شرح و بسط و ترویج عقاید گذشته، اصلاح عقاید گذشته و مقابله با غلو و تقصیر و جریانهای مختلف صورت میگیرد.
سؤال مهمی که در این بخش پیش میآید این است که آیا امامیه مجموعه جامع اعتقادی ارائه کرده است؟ و آیا تدوین در دوره حضور شکل گرفته است یا نه؟
میدانیم معتزله در دوره حضور امامیه وارد دوره تدوین شد. اینکه در بسیاری از کتب، معتزلیان را مؤسس علم کلام میدانند به این معنا است که آنها توانستند مجموع گزارههای کلامی را تدوین کنند. آنها در سایه حمایتهای خلفای عباسی علم کلام را برای نخستین بار تدوین جامع کردند.
اعتقاد بنده این است که امامیه در شاخه دانش کلام، فرصت تدوین علمی در دوره حضور را پیدا نکرد. گزارههای پراکنده کافی نیست بلکه باید این گزارهها نظاممند شود. البته نشانههایی وجود دارد که زمینه آن توسط خود ائمه (ع) فراهم گردید. آنها شیعیان را تشویق میکردند تا مجموعه عقاید خویش را بر آنها یا افرادی که امین آنها هستند عرضه و تصحیح کند. شاهدی که از تدوین در دوران حضور سراغ داریم همین عرض عقاید است و بیش از آن، دلیل کافی نداریم. دلیل این قضیه نیز همان علت افت و سکوتی است که در کلام امامیه بر اثر شرایط سیاسی اجتماعی رخ داده است و از زمان امام کاظم (ع) امکان بازسازی جامع پیش نیامد.
اگر این شرایط را با حوزه فقه امامیه مقایسه کنید درمییابید که فقه امامیه در دوران حضور تا مرحله تدوین جامع هم رسید. تبویب کامل فقه توسط حسین بن سعید اهوازی به همراه برادرش در سی باب صورت گرفت و از آن زمان به بعد، هر موقع خواستند کتاب جامع نام ببرند از کتاب حسین بن سعید نام بردند. علت را باید در تفاوت ماهیت کلام و فقه جستجو کرد. فقه یک دانش درون مذهبی و فرقهای و کلام، میان فرقهای است. فقه مصرف داخلی در یک فرقه دارد و زیرزمینی هم میتواند رشد کند. ما در بدترین شرایط تاریخی سیاسی شیعه، فقه داریم. هم نیاز اجتماعی وجود دارد و هم زمینه اجتماعی خاصی نمیخواهد.
تعریف اصلی کلام نخستین، مساوی با مواجهه است و در مواجهه رقیب میخواهید و نمیتوانید زیرزمینی با رقیب سخن بگویید. همان کاری که هشام بن حکم در مجلس هارونالرشید کرد و علیرغم توصیههای مکرر امام کاظم (ع) توجیه کرد که منظور امام از نهی کسانی هستند که تکلم را بلد نیستند. بدین ترتیب در بغداد در مجلس رسمی مناظره کرد و این کار، نقطه افشای خط متکلمان شد که منجر به فراری شدن و تبعید خود هشام و دیگر متکلمان شد. کلام نیازمند شرایط اجتماعی برای ابراز است و قاعدتاً در دورههایی رشد کرده که رقیبی و محیطی برای گفتگو بوده است.
از اواخر دوره هارونالرشید که تشیع زمینه اجتماعی را از دست داد، صد سال کلام امامیه به حاشیه رفت و دوران فترت آن آغاز شد. در همین دوره حدیث و فقه امامیه رشد کرد و تدوین دانش فقه در همین دوره رخ داد. نیازهایی که فقیهان و جامعه شیعی برای عمل خودش داشت وجود داشت. در آن زمان حکومت نداشتیم تا بابی بنام فقه سیاسی داشته باشیم؛ زیرا مبتلا نبودیم. ولی هر چه نیاز داشتیم بود. اما کلام نیاز به صحنه و زمینه بیان داشت؛ درحالیکه چنین فرصتی نداشت.
برخی آزادی دوران ولایتعهدی امام رضا (ع) را مثال میزنند درحالیکه در این دوران امام یکه و تنها است. اگر دانش را علم بشری میدانیم باید کنار امام رضا (ع) مجموعههایی باشند که همان رفتار را تکرار و تئوری سازی کنند. تک عناصری مانند فضل بن شاذان در آن زمان وجود دارند که فردی کار میکنند ولی این افراد موج ایجاد نمیکنند. دوره فترت یک امر نسبی است و نسبت به دوره قبل که دوره شکوفایی است دیگر دوره جامع علم کلامی را نداریم. البته اختلاف قدرت در آن زمان نیز فرصت را فراهم میکند. در دوران قبل از هشام بن عبدالملک، ثبات سیاسی مستقر در جهان اسلام وجود ندارد و جامعه درگیر مسائل داخلی است که فرصت برای بروز و ظهور فراهم میکند.
متکلم در شرایط سیاسی، حیات یا افول پیدا میکند. در دوره نخستین یعنی هشتاد سال اول تاریخ اسلام، به دلیل اینکه هنوز اندیشهها کاملاً با هم گره نخورده است و تبیین عقیده به معنای تبلیغ یک گروه سیاسی نیست. اینگونه نبود که اگر مثلاً کسی قائل به مهدویت بود او را یک مبارز سیاسی که علیه حکومت میجنگد تلقی کنند؛ هرچند این اندیشه در این زمان در حال شکلگیری است. تا این زمان هنوز مهدویت عنوان یک گروه سیاسی مبارزاتی را با خود همراه ندارد. در مورد رجعت نیز همین اتفاق افتاده است. اصطلاح «هو من یقول بالرجعة» آرم یک گروه خاص نشده است و مجموعه عقایدی که دقیقاً به یک گروه سیاسی اشاره کند وجود ندارد؛ هرچند در حال تکوین است.
جستجو
رسولالله (ص) : أَعلَمُ النّاسِ مَن، جمَعَ عِلمَ النّاسِ إِلى...
امام على (ع) : أَعدَلُ النّاسِ مَن أَنصَفَ مَن ظَلَمَهُ؛عادلترين...
کرد در ماه خدا روح تو پرواز از بدنگشت مهمان...
نظر خود را با ما در میان بگذارید.
برای ارسال نظر وارد شوید.